نویسنده: عزیزالله بیات




 

یادداشت راسخون: خواننده‌ی گرامی به یاد داشته باشید که مقاله‌ی زیر، در سال 1367 خورشیدی نوشته شده و شاید بسیاری از داده‌های آن به روز نباشد.
مرکز استان یزد شهرستان یزد است و شهرستانهای تابعه‌ی آن عبارتند از: مهریز، اردکان، بافت و تفت.

یزد

شهرستان یزد تا تهران 689 کیلومتر فاصله دارد، از شمال به دشت کویر، از مشرق به کویر لوت و طبس، از جنوب به کرمان و رفسنجان و از مغرب به آباده و قمشه محدود است، دارای 31 درجه و 53 دقیقه عرض شمالی و 54 درجه و 25 دقیقه طول شرقی است، یزد در دره‌ی وسیعی رو به کویر واقع شده است، ارتفاع آن از سطح دریا 1.222 متر است، اطراف آن را کوههای متعدد فراگرفته که بلندترین آنها شیرکوه می‌باشد به ارتفاع 3.600 متر، آب و هوای یزد خشک و باران سالیانه‌اش اندک است.
در کتاب حدودالعالم از این ناحیه به نام کثه یاد شده است (1) و معلوم نیست از چه زمانی به نام یزد مشهور شده است، احمدبن حسین بن علی کاتب اولین بنای یزد را به اسکندر مقدونی نسبت می‌دهد، بنابه گفته‌ی وی اسکندر در سر راه خود به ری در یزد زندانی ساخت که آن را کثه می‌گفتند و بعدها در دوره‌ی ساسانیان به فرمان یزدگرد اول (399-421 م.) در این محل شهری بنا شد که آن را یزدان‌گرد نام نهادند.
نجم‌الدین محمد مستوفی بافقی مؤلف جامع مفیدی در این باره مطالب مفصلی نوشته است که خلاصه‌ی آن چنین است:
«بعد از یزدگرد اول بهرام پنجم (421- 439 م.) معروف به بهرام گور به سلطنت رسید، در مدت زمامداری خود یزد را به اقطاع به پسر خود به نام یزدگرد داد وی هنگامی که به سن بیست سالگی رسید با نزدیکان خود عازم یزد شد و بنایان را مأمور عمارت آن شهر کرد، به این ترتیب کار ناتمام یزدگرد اول که به سبب مرگ ناگهانی او به اتمام نرسیده بود به دست یزدگرد دوم پایان یافت و از همه‌ی ممالک خانه‌ی کوچ طلب فرمود و در یزد مقیم گردانید و چون زمین حاصلخیز و بااهمیتی بود بسیاری خود در آنجا وطن ساختند و بین این جماعت سه سرهنگ بود یکی بیدار دیگری عقدار و سومی می‌بددار و هریک دهی ساخت، بیدار (بیده)، عقدار (عقده)، می‌بددار (می‌بد) که هر سه در کنار دریای ساوه بود.
در بعضی از منابع ساختمان می‌بد را به مؤبد میرقباد برادر انوشیروان نسبت داده‌اند. یزدگرد دو پسر داشت به نامهای فیروز و بلاش، بعد از درگذشت بهرام گور یزدگرد به تخت نشست وی یزد را به اقطاع به دو پسر خود داد، فیروز و بلاش به یزد آمدند و مال و شهر و ولایت را قسمت کردند و در یک فرسخی طرف جنوبی شهر جهت حفظ اموال و اثقال حصنی عالی ساختند و مال را در آنجا جمع کردند و کوتوالی در آنجا نشانیدند، در دوره‌ی قباد و پسرش انوشیروان نیز آبادیهای زیادی بر آن اضافه شد، قباد نذر کرده بود که اگر بار دوم به پادشاهی برسد آتشگاهی بزرگ در شهر یزد بسازد این آتشگاه معتبر را در ناحیه‌ی می‌بد ساخت و از هفت آتشخانه بزرگ به آنجا آتش آورد و این شهر را هفت آذر نام کردند. انوشیروان یزد را به اقطاع به دخترش مهرنگار داد و چون مهرنگار مالک الرقاب یزد گردید عاملان و مقنیان به یزد فرستاد و عمارات بسیار در این شهر کرد، در هفت فرسنگی شهر دهی معتبر ساخت که فوق‌العاده آباد و وسیع بود آن را به نام شهر خود مهرگرد نامید بعدها این ناحیه مهری جرد خوانده شد و ولایتی دیگر در حوالی شهر می‌‌بد به نام مهرجرد (مهرگرد) بنا نهاد، مهرنگار قناتی در کنار قصبه مهری جرد جاری ساخت و آن را مهرپادین نام گذاشت، محله بزرگ و معتبری ساخت و به مهرآباد موسوم گردانید، تمام این آبادیها در نهایت وسعت و خوبی عمارات و بستانها به اتمام رسید، می‌نویسند از زمان مهرنگار به بعد پادشاهان تمام یزد و ولایات با بعضی از وجوهات قصبات را، خصوصاً جزیه مجوسیان این ولایت را به اقطاع و تیول و مدد معاش ملکه‌ی حرم عنایت می‌فرمایند، خسروپرویز در دوران زمامداری خود یزد را به دو دختر خود پوراندخت و آذرمیدخت داد، این دو در آبادی این محل کوشیدند، پوراندخت در قهستان یزد ولایتی آباد و زیبا به نام (پوران کرد) بنا کرد که بعدها به پوران پشت اشتهار یافت و شهری آباد بود و زمینی حاصلخیز بوده است و آذرمیدخت چون به سلطنت رسید ابرندنامی را مأمور یزد کرد تا اموال یزد را ضبط کند و او را گفت که یزد خاص من است و آن را عمارت کن او از خواص و سرهنگان او بود ولایتی به نام (ابرندآباد) احداث کرد و دژی محکم بر آن ساخت و بساتین و بیوتات و کشت خوان مهیا کرد و قنوات و کاریزها روان ساخت و مردم بسیار به آنجا کوچاند این ناحیه را به نام ایراندخت ایران‌آباد خواند که بعدها به سرهنگ ایران‌آباد مشهور شد و نیز قریه اردان در قهستان یزد نیز از ساخته‌های آن سرهنگ است، می‌نویسند یزدگرد در حمله‌ی اعراب پس از شکست نهاوند در حین فرار متوجه یزد گردید ذخایر زیاد ساسانی را که به همراه داشت در یزد پنهان ساخت گنجنامه‌هایی به همراه خود به خراسان برد که پس از کشته شدنش به دست مردم افتاد، می‌نویسند بعد از آنکه یزدگرد عزیمت خراسان را تصمیم داد به صلاحدید امرا بفرمود که در خارج شهر در سه موضع چاه کندند و در قعر چاهها طاقهای بلند از آجر ساختند و در شب اموال و خزاین را بدان موضع نقل کرده سرچاه را با زمین هموار کرده گنجنامه نوشتند و یزدگردنامه‌ها را به خراسان برد و بر اثر مواضع چاه یک تیر پرتاب کم یا بیش بفرمود تا گنبدها بساختند، این مواضع ثلاثه یکی میان قبرستان تازیان است و گنبد هشت‌در از آن عمارت است که اثر آن گنبد هنوز باقی است و آن گنج زمان عزالدین لنگر که از اتابکان یزد بوده است پیدا شد و به دست او افتاد، دوم در مزار سادات عظام مشهور به صفه قل هوالله همچنان گنبد هشت‌در بساخت و گنج‌نامه آن به دست مبارزالدین محمد افتاد و در گنجنامه نوشته بود که در سایه گنبد بقدر یک تیر سه گنج است و هرچند تفحص می‌‌کردند و از هر طرف گنبد تیری انداخته می‌کاویدند هیچ اثر از گنج پیدا نمی‌شد امیر مبارزالدین محمد از این معنی ملول و آزرده خاطر بود چون شب به خواب می‌رود در خواب مشاهده می‌نماید که شخصی در پای گنبد تیری بر کمان نهاده و هم آنجا بر زمین انداخت چون از خواب بیدار شد مسجدات شکرالهی به تقدیم رسانیده در حال سوار شده بدان مقام آمد و همچنانکه در خواب دیده بود تیری در کمان گذاشته در پیش پای بر زمین انداخت و فرمود تا آن محل را بکندند چاه گنج پیدا شد و اموال بی‌قیاسی که در آن محل مدفون بوده است به دست او آمد، سوم به موضعی که اکنون مشهور است به گورستان سرپلک مثل آن گنبدی واقع بود و هم آنجا گنج بود در زمان دولت امیرزاده اسکندربن عمر شیخ که امیر ترمش از قبل و وزیر داروغه یزد بود گنجنامه به دست آورده آن گنج را متصرف شد، قصه گنج یزدگرد و امرای او بسیار است و آن گنج‌ها را مردم خراسان بردند و سببش اینکه چون یزدگرد در یزد گنج نهاده با امرا متوجه خراسان شد که از خاقان لشکری گرفته به دفع اعراب پردازد و در آنجا با امرا به قتل آمد و گنجنامه‌ها که همراه داشتند به دست مردم خراسان افتاد و به مرور از خراسان به یزد آمده و گنج برمی‌داشتند و به خراسان می‌رفتند» (2).
یزد در زمان خلافت عثمان به تصرف مسلمانان درآمد با تأسیس سلسله‌ی صفاریان جزو قلمرو یعقوب لیث گردید و در دوره آل بویه ضمیمه‌ی متصرفات فخرالدوله دیلمی شد. در قرن چهارم هجری ابن حوقل از یزد به نام مکانی مستحکم که دو دروازه‌ی آهنین داشته و از نهری که در شهر جاری بوده و از کوههای اطراف سرچشمه می‌گرفته یاد کرده است، هم او گوید با وصف اینکه روستاهایش در نزدیک کویر قرار دارند مع ذلک حاصلخیز هستند و مقدار زیادی میوه‌های آنها به اصفهان صادر می‌شود، حمدالله مستوفی از وضع ساختمانهای یزد که اکثر آنها را با خشت خام می‌ساختند و از محصولات متنوع آن از قبیل غلات، میوه، پنبه و ابریشم یاد کرده است.
شه شهر می‌بد، عقدار و نائین در شمال غربی یزد در حاشیه کویر قرار گرفته بودند و معمولاً از توابع یزد محسوب می‌شدند، هرچند برخی از نویسندگان نائین را از توابع اصفهان دانسته‌اند، در نائین قلعه‌ای وجود داشت که به استناد گفته‌ی حمدالله مستوفی محیط آن چهار هزار قدم بوده است (3)، ابن بلخی یزد، می‌بد، نائین و کثه را جزو فارس دانسته است، درباره‌ی آنها گوید آب آن همه از کاریز و هوای آنها معتدل است، اما بحکم آنک بر کنار بیابان است میل بگرمی دارد و میوه‌ها از همه انواع باشد (4)، یاقوت در معجم‌البلدان کثه را کوره یزد و یزد را کوره استخر ذکر کرده است، بنا به قول استخری یزد بزرگترین ناحیه ایالت استخر بوده که سه محل آن یعنی کثه و می‌بد و نائین و بهره (فهرج) دارای مسجد آدینه بوده‌اند (5).
همانطور که گفته شد در یزد مانند سایر شهرهای کرمان اغلب بناها از گل و دارای گنبد بودند یعنی به علت نقصان جنگل، چوب استعمال نمی‌کردند. یزد به حاصلخیزی اطرافش معروف و همیشه یکی از مهمترین نقاط تجارت ترانزیتی بود به استثنای دوره‌ی اتابکان یزد این شهر از اهمیت سیاسی برخوردار نبوده است، اتابکان یزد یا آل وردان سلسله‌ای از امرای دیلمی از اولاد وردان زور نام که منسوبان و خویشاوندان امرای اخیر بنی کاکویه بوده‌اند و امارت آن سلسله را از حدود سال 536- 718 هـ. ق در ولایت یزد و ابرقو و گاه بعضی نواحی مجاور دیگر نیز ادامه داده‌اند.
مهمترین آثار تاریخی یزد عبارتند از: مقبره دوازده امام متعلق به دوره‌ی سلجوقی، اهمیت آن از لحاظ معماری و ساختمان گنبد آجری کهن آن است، تاریخ کتیبه‌ی آن که به خط کوفی است سال 429 هـ. ق می‌باشد و گنبد شیخ جنید برج هشت ضلعی سنگی است که آرامگاه ابن ابی طاهر عمادبن علی بن عبدالرحمن است و به دستور فرزندش در سال 543 هـ. ق بنا گردیده و مسجدجامع کبیر، ساختمان اصل مسجد متعلق به قرن ششم هجری است لیکن جامع کنونی از آثار دوران آل مظفر است، دارای دو کتیبه بسیار نفیس یکی به خط کوفی آجری و دیگری به خط ثلث می‌باشد، در متن کتیبه‌های سردر نام شاهرخ تیموری و سلطان جهانشاه و تاریخ سال 861 هـ. ق خوانده می‌شود و مدرسه خانقاه یا بقعه سیدشمس‌الدین به استناد کتیبه آن تاریخ بنا سال 767 هـ. ق است و بقعه سیدرکن‌الدین یا مدرسه رکنیه از آثار قرن هشتم هجری است بانی آن را امیر رکن‌الدین محمد قاضی می‌دانند و مسجد میرچقماق، ساختمان این مسجد به علت دارابودن سردری بلند و جلوخانی جالب توجه شهرت زیادی کسب کرده است، بنای مسجد به جهت بی بی فاطمه خاتون زوجه امیر چقماق حاکم یزد پایان یافته و میدان و تکیه میرچقماق اصل بنا متعلق به قرن نهم هجری است لیکن سردر و مناره‌های آن از آثار قرن سیزدهم هجری می‌باشد و گنبد مصلی عتیق و مصلی، از بنای مصلی عتیق که متعلق به اوایل قرن هشتم هجری است در حال حاضر گنبدی بیش باقی نمانده مصلی دیگر یزد شبیه آتشکده فیروزآباد فارس است، بنای کنونی مصلی بر روی اساس چهارطاقی استوار گردیده و تاریخ آن سال 958 هـ. ق است. نکته جالب توجهی که در کتیبه این بنا جلب توجه می‌کند ذکر کلمه معبد است، بنای مصلی کنونی از آثار دوره‌ی شاه طهماسب اول صفوی است و سپس در زمان شاه عباس اول مرمت یافته و مصلی را بر روی بنای آتشکده، بنیان نهاده‌اند و مدرسه ضیائیه (زندان اسکندر) بانی آن مولانا شرف‌الدین علی‌رضی است، تاریخ آن سال 631 هجری است که در سال 705 هـ. ق توسط فرزندش ضیاءالدین حسین تکمیل شده و مدرسه کمالیه، بانی آن کمال‌الدین ابوالمعالی و تاریخ بنا سال 720 هـ. ق است و مدرسه و خانه حسینیان، بانی آن شرف‌الدین حسین و فرزندش معین‌الدین اشرف از سادات حسنی یزد هستند از آثار قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری است و باغ دولت‌آباد از بناهای محمدتقی خان یزدی معاصر شاهرخ میرزای افشار و کریم خان زند، تاریخ بنا سال 1160 هـ. ق است، کریم‌خان زند مدتها در این باغ اقامت داشته است و مسجد شاه‌ولی واقع در تفت تاریخ بنای آن سال 700 هـ. ق است و بقعه‌ی شاه محمود و مسجد بندرآباد واقع در بندرآباد یزد از آثار اواخر قرن هشتم هجری است که به نام خانقاه شیخ تقی‌الدین دادا معروف است، در این بقعه شیخ نامبرده که از بزرگان صوفیه است مدفون می‌باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1. حدودالعالم من المشرق الی المغرب، ص 136.
2. جامع مفیدی، ص 25 و 32- 33 و 34.
3. نزهت‌القلوب، به اهتمام لسترنج، ص 74.
4. فارسنامه، ابن بلخی، به اهتمام لسترنج، ص 122.
5. مسالک‌الممالک، استخری، ص 111.

منبع مقاله :
بیات، عزیزالله؛ (1393)، کلیات جغرافیای طبیعی و تاریخی ایران، تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ ششم